عقد من و همسریعقد من و همسری، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره
یکی شدن دلهامونیکی شدن دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
مامان آینده مامان آینده ، تا این لحظه: 36 سال و 5 روز سن داره
بابای آینده بابای آینده ، تا این لحظه: 38 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

میوه بهشتی چیده شده ما

خدا رو شکر همه چی خوبه

سلام فسقل مامان، مامان دیروز رفت دکتر جواب آزمایش و سونو رو به خانم دکتر نشون داد خانم دکترم تا دید گفت خدا روشکر همه چی خوبه گفت اون چیزایی که برای یه بارداری مطلوب لازمه شما داری بعدشم گفت اصلا نیازی به قرص خوردن نیست آخه من برای منظم شدن قاعدگیم قرص پروژسترون می خوردم که گفت قطعش کن و قرص های فولیک اسید و شروع کن بعدشم کلی بهم امیدواری داد که احتمال زیاد نی نی کوچولوتون زود زود میاد و کنج دلت میشینه منم خوشحال از مطب دکتر اومدم بیرون مستقیما رفتم  مطب دندانپزشکی و گفتم می خوام برای بارداری اقدام کنم برای همین می خوام تمام دندونام سالم باشه تا خدایه نکرده مشکلی بعدا برام پیش نیاد دکتر هم دندونای مامانی و معاینه کرد گفت 5 دندون خراب و...
3 شهريور 1393

علت تاخیر

سلام عزیزه دلم خیلی وقت مطلبی برات ننوشتم آخه به جز روزمرگی چیزی ندارم که بخوام بنویسم ایشاالله تو فسقل که بیایی تمام لحظاتم میشه پر از خاطره که باعث میشه انگیزه پیدا کنم و تمامشونو (البته اگه شما اجازه بدی و مامانی وقت کنه) همشو مو به مو برات ثبت کنم. فسقل مامان امروز می خوام برم جواب آزمایش و سونو گرافی و به خانم دکتر نشون بدم انشاالله که چیز خاصی نباشه تا اونجایی که من بلد بودمو سوادم یاری  می کرد همه چی خوب و نرمال بود ولی چند تا موردشم اصلا متوجه نشدم که یعنی چی   ولی خوب برای اقدامات اولیه لازمه تو هم با اون دستای کوچولوت برای ما دعا کن فرشته مهربونم     ...
2 شهريور 1393

مسافرت

اول از همه می خوام به همه دوستای گلم عید فطر و تبریک بگم البته با چند روز تاخیر آخه من این چند روزو مسافرت بودم دوم اینکه از تمام دوستای گلم بابت این همه لطفی که به من داشتن و جویای حالم شدن تشکر کنم.حالا بریم سر اصل مطلب فندقم من و بابایی و مامانی و بابایی 4 تایی رفتیم مشهد انقدر جای شما خالی بود گلم وقتی چشمم خورد به ضریح امام رضا اول برای همه مامانایی که هنوز خدا بهشون نی نی نداده دعا کردم که هر چه زودتر خدا بهشون یه فرشته کوچولو ناز نازی بده مخصوصا دوستای خوب وبلاگی، بعد برای خودمون دعا کردم تا شما هم با اولین اقدام انشاالله زود زود بیایی و ما رو خدایه نکرده چشم انتظار نذاری که ما اصلا طاقت صبر و تحمل و نداریم بعد از زیارت رفتیم پارک ک...
11 مرداد 1393

عید سعید فطر

    کم کم غروب ماه خدا دیده می شود / صد حیف ازین بساط که برچیده میشود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت / خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود پیشاپیش عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس بر میهمانان حضرت حق مبارک باد . . .  ...
6 مرداد 1393

خداحافظ ای ماه مهمانی خدا

فرازهایی از وداع حضرت زین العابدین با ماه رمضان حضرت زین العابیدن(ع) پس از جملاتی می فرماید: «واربحنا افضل ارباح العالمین » ما سودی که در این ماه بردیم هیچ تاجری در هیچ گوشه دنیا نبرده است. «ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده »، این ماه بعد از آن که پایانش فرارسید، از ما مفارقت و هجرت کرد و ما را تنها گذاشت «فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علینا»، پس ما هم با ماه خدا وداع می کنیم وداع با دوست عزیزی که مفارقتش برای ما توانفرساست، «و غمنا و اوحشنا انصرافه عنا» ما کسی را وداع می کنیم که رفتنش برای ما بسیار گران و سخت است و ما را غمگین می کند و به وحشت و ترس می اندازد.  &n...
5 مرداد 1393

اولین اقدام

سلام تمشکم خوبی مامانی دیروز اولین اقدام و برای اومدنت انجام دادم اونم این بود که با خاله الهام 2 تایی رفتیم دکتر تغذیه برای گرفتن رژیم آخه میدونی ،مامانی یه کوچولو از ناحیه شکم چاقه وقتی رفته بودم پیش دکتر زنان بهش گفته بود اگه می خوای فرشته کوچولوت زودی بیاد تو شکمت باید یکم لاغر کنی تا اذیت نشی آخه میدونی گلم مامانی کارمند از صبح تا بعداظهر پشت میزش میشینه و تنقلات می خوره اصلا هم ورزش نمیکنه به خاطر همین شکمم بزرگ شده مثل زنهای حامله   وقتی رفتیم دکتر تغذیه آقا دکتره تا من و دید گفت تو که لاغری، می خوای چی و آب کنی منم گفتم فقط می خوام دور شکمم آب کنم بعد جریان اومدن شما رو براش تعریف کردم اونم قد و وزنم و گرفت گفت همش 3 کیلو ...
31 تير 1393

پختن آش نذری

سلام تمشک مامانی دیروز 21 ماه رمضون، مصادف با شهادت اولین امام ما شیعیان حضرت علی (ع) بود. مامانی 2 سال پیش یه حاجتی داشت که نذر کرده بود هر وقت برآورده شد روز شهادت حضرت علی آش بپزه و پخش کنه و پارسال حاجت مامان برآورده شد و ما تصمیم گرفتیم به وعده مون عمل کنیم گر چه ما پنجشنبه شب مهمون داشتیم و خیلی خسته بودیم آخه خیلی ریخت و پاش شده بود خونمون ولی ناگفته نمونه که مامانی و خاله الهام و زندایی زهرا تمام و کمال آشپزخونه رو مثل روز اول تمیز کردن انگار نه انگار که ما مهمون داشتیم ولی به هر حال من خیلی خسته شده بودم. ولی ما نذریمون و پختیم و انصافا خیییییییییلییییییی خوشمزه شده بود. دوباره نذر کردم که ایشاالله اگر تا سال دیگه این حاجتمم برآورده...
29 تير 1393