عقد من و همسریعقد من و همسری، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه سن داره
یکی شدن دلهامونیکی شدن دلهامون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
مامان آینده مامان آینده ، تا این لحظه: 36 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
بابای آینده بابای آینده ، تا این لحظه: 39 سال و 27 روز سن داره
حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

میوه بهشتی چیده شده ما

خاطره سفر 1

1393/11/7 10:18
465 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندوق مامان خوبی؟ اون بالا بالا ها خوش میگذره؟

تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقات افتاده و به خاطر مشغله زیاد نتونستم زودتر بیامو برات تعریف کنم ولی الان که نسبتاً سرم خلوته وقت و غنیمت شمردم که بیام برات بنویسم .ما یعنی مامان و دایی مهدی و زندایی و سلاله جیگر روز جمعه 5 دی ساعت 6:30 صبح سوار هواپیما شدیم به سمت فرودگاه جده وای که چقدر هیجان انگیز بود بعد از 3 ساعت و خورده ای ما به جده رسیدیم بعد از اونجا حرکت کردیم به سمت اتوبوس ها که سوارشیم و به سمت مدینه حرکت کنیم عجب حال و هوایی داشت یادش بخیر روضه رضوان، گنبد خضرا، رازو نیاز کردن تو مسجد النبی، خواستن تو از خدا، عاقبت به خیری همه، دعا برای دوستان نی نی وبلاگی،قبرستان بقیع،خواندن دسته جمعی دعای توسل پشت قبرستان بقیع با ترس و لرز و قایم کردن مداحمون، وای خدای من خواب بود نه رویای شیرینی بود که الان بعد از گذشت یک ماه هنوز باورش برام سخته. فندوقم انشاالله قسمت بشه این سری با تو بابایی با هم سه تایی بریم شایدم چهارتاییخندونک تو این 5 شب و 6 روزی که اونجا بودیم من و زندایت برنامه ریزی کردیم که هم به خرید کردن برسیم هم از دعا و نمازهای اول وقتمون تو مسجد النبی عقب نمونیم معمولا ساعت 3 نصفه شب میرفتیم مسجد النبی و نماز شب و اونجا می خوندیم تا اذان صبح بعد نماز و که می خوندیم منتظر میشدیم که درهای روضه رضوان و باز کنن بعد میرفتیم اونجا جایی که پیامبر فرمودند از محراب تا قبرم تیکه از بهشت واقعه شده است چه حالی میداد اون قسمت و فرش های سبز رنگ انداخته بودن وقتی نماز می خوندی انگار تو بهشت بودی بعد کلی راز و نیاز کردن سریع میرفتیم هتل برای صرف صبحانه بعد از اونم میومدیم تو اتاقامون و بعد از کمی استراحت راهی پاساژ و خرید کردن می شدیم وای مامانی می تونم بگم نصف بیشتر سیسمونی تو از اونجا تهیه کردم که انشاالله سر فرصت همه شون و میزارم تو مدینه کلی برای خودمو خودت خرید کردم به قول معروف خودم و خودتو عشقه چقدر برای خودم لباس، لباس مجلسی، ست های قشنگ،مانتو،چادر مشکی و.............. با یه چمدون و یه کوله رفته بودم با 3 تا چمدون برگشتم انقدر خرید کرده بودم که چند تا از وسایلامو جا گذاشتم تو مدینه و اومدم بعد از گذشت 5 شب راهی مسجد شجره برای محرم شدن وای خدای من عجب جای بود یعنی این من بودم که اونجا بگم الهم لبیک الهم لک لبیک اصلا باورم نمیشد که من دارم دعوت خدای خودمو لبیک میگم بعد از حدود 2 ساعت که همه مون محرم شدیم به سمت مکه راه افتادیم بعد از گذشت 5 ساعت به هتل رسیدیم...

عزیزم این پست خیلی طولانی شد تا همین جا بمونه تا بقیه اشو دوباره سر فرصت برات تعریف کنم الان کار دارم فقط اینو بهت بگم این سفر، سفر روحبخش و شفا گرفتن از نظر روحی من بود.

 

خدایا به خاطر همه نعماتت شکر.عاشقتممممممممممممممممممممممممممحبت

 

 

پسندها (6)

نظرات (5)

✿نسیم✿
8 بهمن 93 13:22
آخی خوشبحالت واسه ما دعا کردی؟؟؟؟؟؟؟
مامانی و بابایی
پاسخ
بله عزیزم انشاالله قسمت خودت بشه
✿نسیم✿
8 بهمن 93 13:23
منم رمز میخام
مامانی و بابایی
پاسخ
چشم خصوصی برات فرستادم.
بابا و مامان
8 بهمن 93 22:42
الهی قربونت برم بلخره اومدی زیارت قبول حاج خانومم دلم برات یه ذره شده بود .خوشحالم که بهت خوش گذشته بود انشاالله نی نیتون میاد ۳ نفری باهم میرین
مامانی و بابایی
پاسخ
سلام عزیزم خدا نکنه انشاالله قسمت شما بشه مشرف بشید.
مامان بردیا اریایی
10 بهمن 93 0:33
زیارتتون قبول ایشالله یه سفر هم با نی نی میرین و زیارتتون کامل میشه امین
مامان نفس طلایی
10 بهمن 93 12:15
سلام دوست من ... زیارت قبول ... خوشحال شدم از اشنایی با شما .... التماس دعا
مامانی و بابایی
پاسخ
سلام خیلی ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم.